با_ با تو بودن
با _باتوبودن _ بودم
که, به _با تو بودنم بوسه زدم
تو پریشان شدی_و
به با تو بودنم سنگ زدی
و تو رفتی ُ من ...
...
من به خرده ریزه_های با باتو بودنم ... سپرده ام
که ...
هر وقت دلش بود
یک کوچه بعد از آن
زیر تیر چراغ بودنش ...
به انتظار نشسته ام