سلام... هم اطلاعات معماری ... هم کمی دل تنگی واستون نوشتم

رخ تو

 

 

باز به تو و رفتن تو خیره شدم

به درو شیشه که از خشم تو ریخت

...

 و آن نیم نگاهی که تو به من کردی

در قاب است...

قاب عکسی که به دیوار خیالم

با میخ جدای وصل است

...

شاید که ندانی اما

در سرد ترین شب طوفانی عمرم

رخ تو ...

سیل اشک و خم ابرمی مرا

حتی _ خورد شدن استخوانهایم را نشنید








گزارش تخلف
بعدی